رسولُ اللّه صلى الله علیه و آله :الفَقرُ فَقرُ القَلبِ
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله :فقر (حقیقى) ، فقر دل است .
الإمامُ علیٌّ علیه السلام:فَقرُ النَّفسِ شَرُّ الفَقرِ
امام على علیه السلام :فقر نفس ، بدترین فقر است .
آن قَدَر غصه ی بی نانی مردم خوردم ...
که فراموشم شد ...
کودک همسایه !
از چه رو خندان نیست !!
و کسی گفت آرام ...
درد ِ مردم ... نان نیست !!
ایمان نیست
ایمان نیست
ایمان نیست...
نظرات دیگران ( ) |
الإمامُ زینُ العابدینَ علیه السلام :لَیسَ العَجَبُ مِمَّن نَجا کیفَ نَجا ، وأمّا العَجَبُ مِمَّنْ هَلَکَ کَیفَ هَلَکَ مَع سَعَةِ رحمةِ اللّه ؟!
امام سجّاد علیه السلام :از این که کسى نجات یافته تعجّب نیست ، بلکه تعجب از هلاک شده است که چگونه با وجود رحمت گسترده خداوند هلاک گشته است ؟!
ای دل چه اندیشیـــــــده ای در عذر ان تقصیـــــــر ها
زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفــــــــا
زان سوی او چندان کرم زین سوخلاف و بیش و کــــم
زان سوی او چندان نعم زین سوی تو چندین خطــــــا
زین سوی تو چندین حســـد چندین خیال و ظن بـــــد
زان سوی او چندان کشش چندان چشش چندان عطا
نظرات دیگران ( ) |
نظرات دیگران ( ) |
پیامبر خدا صلى الله علیه وآله : همانا پیروزى با صبر همراه است و گشایش با گرفتارى . راستى که با هر دشوارى آسانى است.
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش؛
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش.
ای دل اندر بند زلفش ز پریشانی منال؛
مرغ زیرک چون به دام افتاد،تحمل بایدش.
امام صادق علیه السلام - خطاب بهیکى از اصحاب خود - : ما صابریم امّا شیعیان ما از ما صابرترند . عرض کردم : فدایت شوم ، چگونه مىشود که شیعیانتان از شما صابرتر باشند ؟ فرمود : چون ما بر آنچه مىدانیم صبر مىکنیم و شیعیان ما بر آنچه نمىدانند صبر مىکنند .
نظرات دیگران ( ) |
پیامبر خدا صلى الله علیه وآله : پس از من فتنهءهایى همچون پاره هاى شبِ تار امّتم را فرا پوشاند ، چندان که آدمى بر اثر آنها ، شب مؤمن باشد و روز کافر ، روز مؤمن باشد و شب کافر.مردمانىدین خود را به اندک متاعىاز دنیا مىفروشند.
چو غنچه لب فرو بستم ، زمان تزویر است
طلوع صبح سعادت ز بند شبگیر است
« سکوت مصلحتی!؟»چارهء زمانه نبود
فغان که عدل و عدالت اسیر تکبیر است
شکایتی نکن ای دل در این خموشی جان
که روشنای حقیقی ز دست زنجیر است
چه ها که بر سر ما رفت و جای گفتن نیست
ز دست فتنه چه گویم نه جای تفسیر است
در این سکوت مروت ، در این بهار خزان
دگر رهایی انسان به تیغ شمشیر است
سرود هستی ما را خمار مستی برد !
نگو که این همه عصیان ز دست تقدیر است
ز بزم دل سیه هان جام روشنایی نیست
که آب روشن اینان عصارهء قیر است
نشاط نغمه نباشد ز قلب مهدی ما !
سکوت مبهم دریا هوای تکفیر است
نظرات دیگران ( ) |
امام عسکرى علیه السلام : هر گاه دلها به نشاط آمدند ، به آنها امانت بسپارید و هر گاه پشت کردند ، با آنها بدرود گویید .
اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم
دلم برای خودم تنگ می شود آری:
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم
چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را
اشاره ای کنم ، انگار کوه کن بودم
من آن زلال پرستم در آب گند زمان
که فکر صافی آبی چنین لجن بودم
غریب بودم ، گشتم غریب تر اما:
دلم خوش است که در غربتِ وطن بودم
نظرات دیگران ( ) |
از کفم رها شد قرار دل
نیست دست من اختیار دل
هیز و هرزهگرد، ضد اهل درد
گشته زین در آن، در مدار دل
بیشرفتر از دل مجو که نیست
غیر ننگ و عار، کار و بار دل
خجلتم کشد پیش چشم از آنک
بوده بهر من در فشار دل
دل به هر کجا رفت و برنگشت
دیده شد سفید ز انتظار دل
عمر شد حرام، باختم تمام
آبرو و نام، در قمار دل
بعد از این ضرر، ابلهم اگر
خم کنم کمر زیر بار دل
هر دو ناکسیم گر دگر رسیم
دل به کار من، من به کار دل
داغدار چون لالهاش کنم
تا به کی توان بود خار دل
همچو رستم از تیر غم کنم
کور، چشم اسفندیار دل
خون دل بریخت از دو چشم من
خوشدلم از این انتحار دل
افتخار مرد در درستی است
وز شکستگی است اعتبار دل
عارف این قدر لاف تا به کی
شیر عاجز است از شکار دل
نظرات دیگران ( ) |
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام : لا تَکونُ الصَّداقَةُ إلّا بِحُدُودِها ، فَمَن کانَت فیهِ هذهِ الحُدودُ أو شَیءٌ مِنهُ ، وإلّا فلا تَنسِبْهُ إلى شَیءٍ مِن الصَّداقَةِ ، فَأوَّلُها : أن تکونَ سَرِیرَتُهُوعَلانِیَتُهُلکَ واحِدَةً ،والثانیةُ :أن یَرى زَینَکَ زَینَهُ ، وشَینَکَ شَینَهُ ، والثالثةُ : أن لا تُغَیِّرَهُ علَیکَ وِلایَةٌ ولا مالٌ ، والرابعةُ : لا یَمنَعُکَ شَیئاً تَنالُهُ مَقدُرَتُهُ ، والخامسةُ - وهی تَجمَعُهذهِ الخِصالَ - : أن لا یُسلِمَکَ عِندَ النَّکَباتِ .
امام صادق علیه السلام : دوستى مرزهایى دارد که هرکس همه یا برخى از آنها را داشته باشد ، دوست است وگرنه او را اصلاً دوست مشمار : نخست این که ظاهر و باطنش با تو یکى باشد ؛ دوم این که آبروى تو را آبروى خودش داند و عیب و بىآبرویى تو را عیب و بىآبرویى خودش ؛ سوم این که مال و منصب او را نسبت به تو عوض نکند ؛ چهارم این که هر کمکى از دستش برمىآید از تو دریغ نکند و پنجم، که در بردارنده همه این خصلتهاست، این که در هنگام گرفتاریها تو را تنها نگذارد .
نظرات دیگران ( ) |
امام على علیه السلام : خداوندا ! به تو پناه مىبرم از این که ظاهرم در نگاه مردم نیکو باشد و باطنم ، که بر تو آشکار است ، زشت . و خود را ریاکارانه نزد مردم ، به چیزى که تو بهتر از من بدان دانایى ، بیارایم . پس ظاهرِ نکویم را براى مردم آشکار دارم و بدىِ کردارم را نزد تو آورم و بدین سان به بندگان تو نزدیک شوم و از خشنودى تو دور مانم .
کیست آن بنده کو خطا نکند
تو و این ادعا خدا نکند
عاشقی ناید از هوسناکان
هر علف کار کیمیا نکند
دل پریشان شود بگو تا زلف
بر سرشانه ها رها نکند
نازک آن خواجه ی خدا جو را
که گهر بخشد و ریا نکند
کوس تقوا مزن که نیرنگ است
مرد پرهیز ادعا نکند
از ره آه بی نوا برخیز
که اگر برکشد خطا نکند
آنکه را چشم معرفت بازست
دفع موسی به اژدها نکند
رهنورد ره صلاح و فلاح
به ملامتگر اعتنا نکند
آنکه در مردنش حیات بود
دل بدین زندگی رضا نکند
حال قارون اگر کسی داند
تکیه بر قدرت طلا نکند
دل درویش را بدست آور
که اگر بسکند صدا نکند
حیله گر چون نماز بگذارد
جرم باشد اگر قضا نکند
هنر دشمنان ملامت ماست
از حسد این هنر چرا نکند
مهدی سهیلی
نظرات دیگران ( ) |
نظرات دیگران ( ) |