سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مرداد ماه 87 - حاصل عمر
  •   باز با دفتر و با شعر بیا
  • شعرهایم همه در دفتر من

    از خجالت همگی خشکیدند

    عرق شرم به پیشانی من

    همه بر دفتر من خندیدند

     

    اشک در چشم و سرم بر دیوار

    دیده بر مسجد و محراب تو بود

    دفتر شعر فریبم در دست

    سند راندنم از پیش تو بود

     

    دفترت را و دلت را و قلم

    دل مرا گفت که بردار و برو

    سوی در رفتم و ناگه از دور

    حضرتش گفت که بنشین و مرو

     

    دفترت گرچه پر از مشق ریا

    گوشه هایی ز محبت هم داشت

    گرچه با دل غزلت یکسان نیست

    اندکی نکته مثبت هم داشت

     

    قطره  اخلاص در این کار بیار

    می شود از سر لطفم دریا

    تو مشو هیچ گه اینجا نومید

    باز با دفتر و با شعر بیا



  • نویسنده: خسته دل(شنبه 87/5/26 ساعت 6:44 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   ما ماندهایم و بغض گلو گیر انتظـــــــــار
  • امروز جمعه نیست ولی دلشکسته‌ام

    زیرا به انتظار ظهورت نشسته‌ام

    یکشنبه‌ای است تلخ ، نه یکشنبه‌ای سیاه

    یک جمعه ی جدید خیال تو، اشک و آه

    آقا، شکسته بغض قلم را غم زمین

    بگذار تا بگویم از این قرن آهنین

    از التهاب نقشه ی جغرافیای شوم

    از مرزهای له شده در سایه ی هجوم

    از برج ها که در تب افسانه‌ای مدرن

    تبدیل می‌شوند به بتخانه‌‌ای مدرن

    از خشم بمب های اتم، نقشه‌های جنگ

    اندیشه‌های وحشی تیمورهای لنگ

    از فصل خواب و وحشت کابوس های شوم

    تکثیر بی‌نهایت ویروس های شوم

    از مرگ اعتماد به دست شغادها

    از غفلت بهار، شبیخون بادها

    دارد دوباره قلب قلم تیر می‌کشد

    تاریخ را چه تلخ به تصویر می‌کشد

    حالا زمان به مرز تحجر رسیده است

    یعنی که فصل مرگ تفکر رسیده است؟!

    در هر بهار رویش پائیز را ببین

    تکرار تلخ، یورش چنگیز را ببین

    تکرار تلخ فاجعه، تهدید، انفجار

    آیین جهل، زنده بگوری و انتحار

    آقا ببین تهاجم اصحاب فیل را

    فرعونیان خفته در امواج نیل را

    در جست و جوی هیچ تب جنب و جوش را

    تزویرهای این همه آدم فروش را

    دیگر شکسته حرمت سنگین نام ها

    در عصر انتقام، ترور، قتل عام ها

    حالا بت بزرگ تبر را شکسته است

    دروازه ی حقوق بشر را شکسته است

    نمرودها دوباره خدای زمین شدند

    بت ها، پیمبران دروغین دین شدند

    حالا درون قصه  ی مادر بزرگ ها

    یوسف رها شده است در آغوش گرگ ها

    حتی قطار آدمیت واژگون شده است

    ایثار رنگ باخته، نوعی جنون شده است

    قانون ظلم در رگ تاریخ جاری است

    دنیا هنوز در هوس برده داری است

    عصر مدرن وارث مشتی ژن است و هیچ

    اندیشه‌اش تصرف اکسیژن است وهیچ

    دارد دریچه‌ها همه مسدود می‌شود

    سر چشمه ی امید گل آلود می‌شود

    ما مانده‌ایم وحسرت نانی کپک زده

    با سیبهای سرخ جهانی کپک زده

    ما مانده ایم و صفحه  ی شطرنج زندگی

    با مهره های له شده از رنج زندگی

    ما ماند‌ایم و حسر ت تفسیر انتظار

    ما مانده‌ایم و بغض گلو گیر انتظار

    ده قرن انتظار، نه، ده قرن خون دل

    آقا چه‌ها گذشته به تو؟ مانده‌ام خجل

    آقا بگو، بگو که تو از ما چه دیده‌ای؟!

    آری بگو، بگو که چه از ما کشیده‌ای؟!

    ما در یقین به سینه ی خود مهر شک زدیم

    حتی به زخم وا شده ی تو نمک زدیم

    یک عده جیره‌خوار مدرنیسم ها شدیم

    در جنگلی به نام تمدن رها شدیم

    یک عده هم جدا شده از عصر آ‌هن اند

    حرف از ظهور پست مدرنیسم می‌زنند

    حرف از ظهور پوچی و تردید بی‌دلیل

    مرگ حقیقت وخرد و سنت اصیل

    یک عده در گرسنگی و فقر سوختند

    ایمان به نرخ لقمه ی نانی فروختند

    یک عده با یزید و معاویه ساختند

    قرآن به روی نیزه نشاندند و باختند

    یک عده از حقیقت تو دور مانده‌اند

    در انتظار یخ زده محصور مانده‌اند

    مفهوم انتظار تو را ترک کرده‌اند

    آیا دعای عهد تو را درک کرده‌اند؟

    گفتند: انتظار همان بی‌قراری است

    تنها دعا و گریه وشب زنده‌داری است

    مفهوم انتظار  تو این چند واژه نیست

    آقا خودت بیا و بگو انتظار چیست؟

    این دردها حکایت و افسانه نیستند

    تنها شکایتِ دل دیوانه نیستند

    این دردها  حقیقت مسموم عالم‌اند

    شمشیرهای آخته ی ابن ملجم‌اند

    از فرقه‌ فرقه تفرقه دلخسته‌ایم ما

    ده قرن می‌شود به تو دل بسته‌ایم ما

    از هر سر جدا شده، بگذار بگذرم

    از زخم های وا شده بگذار بگذرم

    بگذار بگذرم که پُرم از گلایه‌ها

    آقا بیا که خسته شدم از کنایه‌ها

    امروز هم به یاد تو کم کم گذشت و رفت

    مانند جمعه‌های پر از غم گذشت و رفت

    آری گذشت و باز نگاهم تو را ندید

    فردا دو شنبه است، نه: یک جمعه ی جدید!

     



  • نویسنده: خسته دل(یکشنبه 87/5/6 ساعت 6:58 صبح)

  • نظرات دیگران ( )

  •    RSS 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 208236
    بازدید امروز : 3
    بازدید دیروز : 5
  •   پیوندهای روزانه

  • کشکول جوانی [355]
    صبر جمیل [320]
    نیمه پنهان گل سرخ [335]
    پیام گل سرخ [227]
    دم مسیحائی [251]
    «روزی تو خواهی آمد» [361]
    شیعه مذهب برتر [282]
    دسته کلید [216]
    سوزن بان [265]
    «عشقی» [321]
    بر بساط نکته دانان... [294]
    سوالهای منتظر جواب [280]
    آخوندها از مریخ نیامده اند [318]
    لبگزه [228]
    [آرشیو(14)]


  •   مطالب بایگانی شده

  • بهمن ماه85
    اسفند ماه85
    فروردین ماه 86
    اردیبهشت ماه86
    خرداد ماه 86
    تیر ماه 86
    مرداد ماه86
    شهریور ماه 86
    مهر ماه 86
    آبان ماه 86
    آذر ماه 86
    دی ماه 86
    بهمن ماه 86
    اسفند ماه 86
    فروردین ماه 87
    خرداد ماه 87
    مرداد ماه 87

  •   درباره من

  • مرداد ماه 87 - حاصل عمر
    خسته دل
    حاصل عمر صرف شد در طلب وصال تو.....با همه سعی اگر به خود ره ندهی چه حاصلم!!!!

  •   لوگوی وبلاگ من

  • مرداد ماه 87 - حاصل عمر

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  


  •  لینک دوستان من

  • چهارم شخص مجهول
    اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی،

  •   اوقات شرعی
  • اوقات شرعی


  •   آهنگ وبلاگ من



  •   وضعیت من در یاهو

  • یــــاهـو