شعرهایم همه در دفتر من
از خجالت همگی خشکیدند
عرق شرم به پیشانی من
همه بر دفتر من خندیدند
اشک در چشم و سرم بر دیوار
دیده بر مسجد و محراب تو بود
دفتر شعر فریبم در دست
سند راندنم از پیش تو بود
دفترت را و دلت را و قلم
دل مرا گفت که بردار و برو
سوی در رفتم و ناگه از دور
حضرتش گفت که بنشین و مرو
دفترت گرچه پر از مشق ریا
گوشه هایی ز محبت هم داشت
گرچه با دل غزلت یکسان نیست
اندکی نکته مثبت هم داشت
قطره اخلاص در این کار بیار
می شود از سر لطفم دریا
تو مشو هیچ گه اینجا نومید
باز با دفتر و با شعر بیا
نظرات دیگران ( ) |
امروز جمعه نیست ولی دلشکستهام
زیرا به انتظار ظهورت نشستهام
یکشنبهای است تلخ ، نه یکشنبهای سیاه
یک جمعه ی جدید خیال تو، اشک و آه
آقا، شکسته بغض قلم را غم زمین
بگذار تا بگویم از این قرن آهنین
از التهاب نقشه ی جغرافیای شوم
از مرزهای له شده در سایه ی هجوم
از برج ها که در تب افسانهای مدرن
تبدیل میشوند به بتخانهای مدرن
از خشم بمب های اتم، نقشههای جنگ
اندیشههای وحشی تیمورهای لنگ
از فصل خواب و وحشت کابوس های شوم
تکثیر بینهایت ویروس های شوم
از مرگ اعتماد به دست شغادها
از غفلت بهار، شبیخون بادها
دارد دوباره قلب قلم تیر میکشد
تاریخ را چه تلخ به تصویر میکشد
حالا زمان به مرز تحجر رسیده است
یعنی که فصل مرگ تفکر رسیده است؟!
در هر بهار رویش پائیز را ببین
تکرار تلخ، یورش چنگیز را ببین
تکرار تلخ فاجعه، تهدید، انفجار
آیین جهل، زنده بگوری و انتحار
آقا ببین تهاجم اصحاب فیل را
فرعونیان خفته در امواج نیل را
در جست و جوی هیچ تب جنب و جوش را
تزویرهای این همه آدم فروش را
دیگر شکسته حرمت سنگین نام ها
در عصر انتقام، ترور، قتل عام ها
حالا بت بزرگ تبر را شکسته است
دروازه ی حقوق بشر را شکسته است
نمرودها دوباره خدای زمین شدند
بت ها، پیمبران دروغین دین شدند
حالا درون قصه ی مادر بزرگ ها
یوسف رها شده است در آغوش گرگ ها
حتی قطار آدمیت واژگون شده است
ایثار رنگ باخته، نوعی جنون شده است
قانون ظلم در رگ تاریخ جاری است
دنیا هنوز در هوس برده داری است
عصر مدرن وارث مشتی ژن است و هیچ
اندیشهاش تصرف اکسیژن است وهیچ
دارد دریچهها همه مسدود میشود
سر چشمه ی امید گل آلود میشود
ما ماندهایم وحسرت نانی کپک زده
با سیبهای سرخ جهانی کپک زده
ما مانده ایم و صفحه ی شطرنج زندگی
با مهره های له شده از رنج زندگی
ما ماندایم و حسر ت تفسیر انتظار
ما ماندهایم و بغض گلو گیر انتظار
ده قرن انتظار، نه، ده قرن خون دل
آقا چهها گذشته به تو؟ ماندهام خجل
آقا بگو، بگو که تو از ما چه دیدهای؟!
آری بگو، بگو که چه از ما کشیدهای؟!
ما در یقین به سینه ی خود مهر شک زدیم
حتی به زخم وا شده ی تو نمک زدیم
یک عده جیرهخوار مدرنیسم ها شدیم
در جنگلی به نام تمدن رها شدیم
یک عده هم جدا شده از عصر آهن اند
حرف از ظهور پست مدرنیسم میزنند
حرف از ظهور پوچی و تردید بیدلیل
مرگ حقیقت وخرد و سنت اصیل
یک عده در گرسنگی و فقر سوختند
ایمان به نرخ لقمه ی نانی فروختند
یک عده با یزید و معاویه ساختند
قرآن به روی نیزه نشاندند و باختند
یک عده از حقیقت تو دور ماندهاند
در انتظار یخ زده محصور ماندهاند
مفهوم انتظار تو را ترک کردهاند
آیا دعای عهد تو را درک کردهاند؟
گفتند: انتظار همان بیقراری است
تنها دعا و گریه وشب زندهداری است
مفهوم انتظار تو این چند واژه نیست
آقا خودت بیا و بگو انتظار چیست؟
این دردها حکایت و افسانه نیستند
تنها شکایتِ دل دیوانه نیستند
این دردها حقیقت مسموم عالماند
شمشیرهای آخته ی ابن ملجماند
از فرقه فرقه تفرقه دلخستهایم ما
ده قرن میشود به تو دل بستهایم ما
از هر سر جدا شده، بگذار بگذرم
از زخم های وا شده بگذار بگذرم
بگذار بگذرم که پُرم از گلایهها
آقا بیا که خسته شدم از کنایهها
امروز هم به یاد تو کم کم گذشت و رفت
مانند جمعههای پر از غم گذشت و رفت
آری گذشت و باز نگاهم تو را ندید
فردا دو شنبه است، نه: یک جمعه ی جدید!
نظرات دیگران ( ) |
به گریه های بدون صدا دلم تنگ است
قسم به ندبة « آقا بیا» دلم تنگ است
ستاره می چکد از خلوت شبانـــة من
به وسعت همة گریه ها دلم تنگ است
شکسته بال و پرم در هوای دلتنگی
قفس نشین شده ام بی تو تا دلم تنگ است
تو نیستی متعلق فقط به خوبان که
شبی به خلوت من هم بیا دلم تنگ است
به حلقه های ضریح مجعد زلفت
گره زدم دل سرگشته را دلم تنگ است
چه می شود که شبی میهمانتان باشم
برای خیمة سبز شما دلم تنگ است
شبیه عطر بهشت است عطر سردابت
برای خانه تان ، سا مرا دلم تنگ است
قسم به پرچم مشکی روضة ارباب
برای دیدن کرب و بلا دلم تنگ است
نظرات دیگران ( ) |
السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله
حضرت زهرا سلام الله فرمودند: از رسول خدا(ص)درباره مردان و زنانى که در نمازشان سستى و سهل انگارى مى کنند، پرسیدم.
آن حضرت فرمودند :
هر زن و مردى که در امر نماز ، سستى و سهل انگارى داشته باشد ، خداوند او را به پانزده بلا مبتلا مى گرداند :
1ـ خداوند ، برکت را از عمرش مى گیرد.
2ـ خداوند ، برکت را از رزق و روزى اش مى گیرد.
3ـ خداوند ، سیماى صالحین را از چهره اش محو مى کند.
4ـ هر کارى که بکند بدون پاداش خواهد ماند.
5ـ دعایش مستجاب نخواهد شد.
6ـ برایش بهره اى از دعاى صالحین نخواهد بود.
7ـ ذلیل خواهد مُرد.
8ـ گرسنه جان خواهد داد.
9ـ تشنه کام خواهد مرد ، به طورى که اگر با همه نهرهاى دنیا آبش دهند ، تشنگى اش برطرف نخواهد شد.
10ـ خداوند ، فرشته اى را برمى گزیند تا او را در قبرش ناآرام سازد.
11ـ قبرش را تنگ گرداند.
12ـ قبرش تاریک باشد.
13ـ خداوند فرشته اى را برمى گزیند تا او را به صورتش به زمین کشد ، در حالى که خلایق به او بنگرند.
14ـ به سختى مورد محاسبه قرار گیرد.
15ـ و خداوند به او ننگرد و او را پاکیزه نگرداند و او را عذابى دردناک باشد.
تمام درد من از این غم است بانو جان !
که هر چه از تو بگویم ،کم است بانو جان
چه دورمانده ام از آفتاب چشمانت
بگیر دست مرا ، سردم است بانو جان !
جهان همیشه همین بوده است با این حال
هنوز مساله ای مبهم است بانو جان
که میخ پهلوی خوشید را چگونه شکافت
که پشت ماه از آن شب خم است بانوجان !
تو را به دوش گرفته ست در سکوتی تلخ
که چاه حتی نامحرم است بانو جان !
به زیر خاک تو را مثل گنج پنهان کرد
کدام خاک ؟ خدا اعلم است بانو جان !
زمین هنوز پر از خاکهای دوراز توست
بگیر دست مرا سردم است بانو جان !
نغمه مستشارنظامی
نظرات دیگران ( ) |
پیامبر صلى الله علیه و آله :
لَیْسَ مِنْ عَبْدٍ یَظُنُّ بِاللّهِ خَیْرا إلاّ کانَ عِنْدَ ظَنِّهِ بِهِ؛
بندهاى نیست که به خداوند خوش گمان باشد مگر آن که خداوند نیز طبق همان گمان با او رفتار کند.
بهار آن است که خود ببوید
سلام بر آنان
که در پنهان خویش
بهاری برای شکفتن دارند
و میدانند هیاهوی گنجشکهای حقیر
ربطی با بهار ندارد
حتی کنایهوار
بهار غنچهی سبزی است
که مثل لبخند باید
بر لب انسان بشکفد
بشقابهای کوچک سبزه
تنها یک «سین»
به «سین»های ناقص سفره میافزاید
بهار کی میتواند این همه بیمعنی باشد؟
بهار آن است که خود ببوید
نه آنکه تقویم بگوید.
نظرات دیگران ( ) |
بسم الله الرحمن الرحیـــــــــــــم
***والله الّذی أرسل الرّیاح فتثیر سحاباً فسقناه إلی بلدٍ میّتٍ فأحیینا به الأرض بعد موتها کذلک النّشور.1
و خدا همان کسی است که بادها را روانه میکند؛ پس [بادها] ابری را برمیانگیزند، و [ما] آن را به سوی سرزمینی مرده راندیم، و آن زمین را بدان [وسیله]، پس از مرگش زندگی بخشیدیم، رستاخیز [نیز] چنین است.
نوبهار است بر ان کوش که خوش دل باشی ........که بسی گل بدمد باز تو در گل باشــــی
من نگویم تو کنون با که نشیــــن و چه بنوش....... که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
در چمن هر ورقــــی دفتر حالــــی دگر است .......حیف باشد که ز حال همه غافل باشی!
***رسول گرامی اسلام(ص):خداوند به وسیله مهدی برای امت گشایش حاصل میکند. او دلهای بندگان را با عبادت پر میکند و عدالتش را بر آنها دامنگستر میسازد. خداوند به وسیله او دروغ و دروغگویی را ریشهکن میکند و روزگار سخت و دشوار را از بین میبرد و طوق ذلت و بردگی را از گردن شما برمیدارد.2
در اشتیاق پرواز، بیآسمانترینم
عمری به جرمِ بودن، با خاک همنشینم
نفرین به چشمهایم ـ این حفرههای تاریک ـ
آخر چگونهای دور! باید تو را ببینم؟
ای باغ سبز سیّال! آخر بگو چه میشد
نزدیکتر بیایی،تا از تو گُل بچینم؟
در کوچههای تردید، تنها رهایم، آیا
تقدیر بیتو بودن، نقش است بر جبینم؟
ای اشتیاق آبی! با من بمان که عمریست
در آرزوی پرواز، بیآسمانترینم
***و الله أنزل من السّمآء مآء فأحیا به الارض بعد موتهآ انّ فی ذلک لایةً لقومٍ یسمعون.3
و خدا از آسمان آبی فرود آورد و با آن زمین را پس از مردنش زنده گردانید، قطعاً در این [امر] برای مردمی که شنوایی دارند، نشانهای است.
بیا ببین که چه سان بی بهار عارض تو......به خون دل شده تر چهره ی خزانی من
چو مرگ همچو توئی دیدم و ندادم جان.....زمانه شد متحیـــــــر ز سخت جانی من
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.ن:
1. سوره فاطر(35) آیه 9.
2.طوسی، محمد بن حسن، کتاب الغیبة. ص 114؛ مجلسی، محمدباقر، همان، ج 51، ص 75، ح 29؛ یفرج الله بالمهدیّ عن الأمّة. یملأ قلوب العباد عبادةً یسعهم عدله. به یمحق الله الکذب و یذهب الزمان الکلب و به یخرج ذلّ الرّقّ من أعناقکم.
3.سوره نحل (16) آیه 65؛ همچنین ر.ک: سوره بقره (2)، آیه 164؛ سوره عنکبوت (26)، آیه 63.
نظرات دیگران ( ) |
ستاره می شمارم سالهای انتظـــــــــــــارم را
هزار و سیصد و چندین و چندانم ؟ نمی دانم !!
قال رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ: طُوبی لمن ادرک قائمُ اهل بیتی و هو مقتدٍ به قبل قیامِهِ یأتِمُ به و بائمةِ الهُدی من قبلِهِ و یَبرَأُ الی الله من عدوِّهم اُولئِکَ وُفقائی و اکرمُ اُمَّتی علیَّ.
پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمودند: خوشا به حال کسی که زمان قائم ـ علیه السّلام ـ را درک کند در حالی که قبل از قیامش از او پیروی می کرده به او و ائمه هدا قبل از او متمسک شده و از دشمنانشان، به سوی خداوند بی زاری جسته آنها دوستان من و کریم ترینِ امت من هستند.
« بحارالانوار، ج 51، ص 72»
تا به کی گویم به دل آید برایت مرهمــــی ؟؟!!!
وعده های بی ثمر ... چشم انتظاری ..باز هم!!!
نظرات دیگران ( ) |
پیامبر صلى الله علیه و آله :
مَثَلُ الْمُؤْمِنِ کَمَثَلِ خامَةِ الزَّرعِ تُکْفِئُهَا الرِّیاحُ کَذا و کَذا وکَذلِکَ الْمُؤْمِنُ تُکْفِئُهُ الأَْوْجاعُ وَالأَْمْراضُ و مَثَلُ الْمُنافِقِ کَمَثَلِ الإْرْزَبَّةِ الْمُستَقیمَةِ الَّتی لایُصِیبُها شَیءٌ حَتّى یَأْتیهِ الْمَوتُ فَیَقصِفَهُ قَصْفا؛
مَثَل مؤمن مانند ساقه کاشته است که بادها آن را به این سو و آن سو خم مىکند هم چنین مؤمن را دردها و بیماریها خم مىکند و مثل منافق مانند عصاى آهنى است که چیزى به او نمىرسد تا اینکه مرگ او فرا رسد و او را سخت مىشکند.
الکافى، ج2، ص 258، ح25
ای صورت پهلو به تبدل زده! ای رنگ
من با تو به دل یکدله کردن، تو به نیرنگ
گر شور به دریا زدنت نیست از این پس
بیهوده نکوبم سر سودازده بر سنگ
با من سر پیمانت اگر نیست نیایم
چون سایه به دنبال تو فرسنگ به فرسنگ
من رستم و سهراب تو! این جنگ چه جنگی است
گر زخم زنم حسرت و گر زخم خورم ننگ
یک روز دو دلباخته بودیم من و تو!
اکنون تو ز من دلزدهای! من ز تو دلتنگ
نظرات دیگران ( ) |
انّ علیّ ابن الحسین علیه السلام کان یقول : قال رسول الله صلی الله علیه و آله :
ما من قطره احبّ الی الله عزّوجلّ من قطره دمٍ فی سبیل الله.
امام زین العابدین علیه السلام پیوسته از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمود:
هیچ قطره ای در نزد خداوند دوست داشتنی تر از قطره خونی که در راه خدا ریخته می شود نیست.
وسائل الشیعه، ج11، ص8، حدیث11
نگذارید کمیت دلمان لنگ شود
و نصیب دل از این آینه ها سنگ شود ...
آی مردم که چنین در دل خود غوطه ورید
دل فرزند شهیدی ... نکند تنگ شود !!!
چند گامی ز دلم تا شهدا فاصله نیست
نگذارید که این فاصله فرسنگ شود ...
پرچم زلف شهیدان که به خون رنگین است
جان مولا مپسندید که بی رنگ شود ...
آی ! هشدار از این شرجی شبگیر گناه
که آید و سهم تفنگ پدرم زنگ شود ...
نظرات دیگران ( ) |
ما از همه جز یار گذشتیـــم علی الله
شد وعــــده دیدار من و یار شــب تار
از خواب شب تار گذشتیـــم علی الله
خاکم بسر ار جز به وصالش بنهم سر
از جنت و از نار گذشتیــم علــــی الله
از زهد ریایـــی که بود شیــوه خامان
ما سوخته یکبار گذشتیـــم علی الله
در اهل زمانه دل بیـــــــــــدار ندیدیم
زین مردم بیمار گذشتیــــم علی الله
چشم طمع از مال جهان پاک ببستیم
از اندک و بسیار گذشتیــــم علی الله
از حرف ندیدیم بجز تیرگــــــــــی دل
ناچار ز گفتار گذشتیـــــــم علی الله
امام على علیه السلام :
مَنْ تَرَکَ لِلّهِ سُبْحانَهُ شَیئا عَوَّضَهُ اللّهُ خَیْرا مِمّا تَرَکَ
هرکس به خاطر خدای سبحان از چیزی بگذرد،خداوند بهتر از آن را به او عوض خواهد داد.
غررالحکم، ح8909 .
نظرات دیگران ( ) |