پیامبر خدا صلى الله علیه وآله : پس از من فتنهءهایى همچون پاره هاى شبِ تار امّتم را فرا پوشاند ، چندان که آدمى بر اثر آنها ، شب مؤمن باشد و روز کافر ، روز مؤمن باشد و شب کافر.مردمانىدین خود را به اندک متاعىاز دنیا مىفروشند.
چو غنچه لب فرو بستم ، زمان تزویر است
طلوع صبح سعادت ز بند شبگیر است
« سکوت مصلحتی!؟»چارهء زمانه نبود
فغان که عدل و عدالت اسیر تکبیر است
شکایتی نکن ای دل در این خموشی جان
که روشنای حقیقی ز دست زنجیر است
چه ها که بر سر ما رفت و جای گفتن نیست
ز دست فتنه چه گویم نه جای تفسیر است
در این سکوت مروت ، در این بهار خزان
دگر رهایی انسان به تیغ شمشیر است
سرود هستی ما را خمار مستی برد !
نگو که این همه عصیان ز دست تقدیر است
ز بزم دل سیه هان جام روشنایی نیست
که آب روشن اینان عصارهء قیر است
نشاط نغمه نباشد ز قلب مهدی ما !
سکوت مبهم دریا هوای تکفیر است
نظرات دیگران ( ) |