السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه
*****
رسالهای که نوشتم ز اشک ناز فروشم
نه شد که بر تو فرستم نه شد که باز بپوشم
گناه و درد به یک سو غم فراق به یک سو
تمام عمر دو بار گران نشسته به دوشم
گلایه هست و لیکن نمانده حال گلایه
تو درسئوال بکوش و مبین چنینکهخموشم
ز پای گرچه بیفتم وصال تو ندهد دست
ولی چه چاره که باید تمام عمر بکوشم
اگر چه بی کس و کارم اگر چه هیچ ندارم
به عالمی سر مویی ز زلف تو نفروشم
قسم به دیده جوشان قسم به خانه بدوشان
که تا نیامدنت جز به خُمّ اشک نجوشم
به حال بی کسی من کسی نکرد عنایت
ثمر نداد فغانم، اثر نکرد خروشم
دل گرفته علاجی بغیر گریه ندارد
من آن علاج به دستم من آن پیاله به دوشم
چگونه هست میسّر که رانی از در لطفت
مرا که قید تو بر گردن است و حلقه به گوشم
نظرات دیگران ( ) |