شود ای مه که بتابی تو به کاشانه من
تا که چون سینه سینا شود این خانه من
غم هجران بربود عقل و مرا مجنون کرد
رحم کن بهر خدا بر دل دیوانه ی من
سعی کردم نکشم آه یتیمانه ولی
حبس در سینه نشد آه یتیمانه ی من
سر کوی تو گدایی سمت شاهان است
صلب از من کن این منصب شاهانه من
سر پایی چو بیایی به سراغم ای دوست
قصر شاهانه شود کلبه ی ویرانه ی من!
نظرات دیگران ( ) |