گفتم ميشنوي چه آهنگ حزيني دارد ؟
گفت: آري اين صداي ... است كه ميخواند.
گفتم: نه, نه خوب گوش كن من صداي قافله را ميگويم قافله دو كوهه كه دارد دور ميشود .
گفت: دور نميشود عزيزم دارد گم ميشود. گفتم: من نميگذارم كه صداي زنگ قافله دو كوهه در دالان گوشهاي من گم شود.
گفت: گم ميشود دير يا زود اين جبر تاريخ است.
گفتم :تاريخ مديون دو كوهه است.من هنوز صداي نيايشها را ميشنوم من هنوز صداي زيارت عاشوراها را ميشنوم. باور كن كه دوكوهه زنده است.